حریر

نوشته های من.

حریر

نوشته های من.

حریر

اینجا برای اینه که بتونم حرف هامو بزنم. حرف هایی که بعضی وقت ها گیر می کنه تو گلوم و من رو به سمت خفه شدن می بره. شاید این وبلاگ بتونه منو از خفگی نجات بده، شاید هم نتونه. اما در هر صورت..
به وبلاگ من خوش اومدید:)

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشت» ثبت شده است


این حس خیلی هاست،در خود فرو رفتن. شاید که بتوانیم از دنیا و هرچه در آن است فرار کنیم.که به دوردست های وجودمان بگریزیم و دیگر آن کسی که موجب آزار ماست را نبینیم. بله شاید دقیقا همین باشد،فرار. فراری که کسی متوجه آن نمی شود،نه تا وقتی که خیلی دیر شود...ولی روزی می آید که دیگر نمی شناسنت. آن روز همان روزی است که تک تک رشته هایی که تو را به بیرون از خودت در زندگی واقعی وصل می کرد بریده می شودو آن روز حتی کسی که می گفت از تو متنفر است طعمی غریب از دلتنگی را می چشد...آن روز می آید که تلاش می کنند من را از درونم بیرون بکشند ولی متوجه می شوند که من مدت های مدیدی ست که غرق شدم، که مدت هاست صدایی از من شنیده نمی شود. به یاد می اورند روزی بود که در جستجوی کمک دست و پا می زدم و حتی یک نفر مرا از آب نگرفت. نمرده ام،این را می دانم. ولی خود را زنده هم نمی دانم. همه بسیار غریب به نظر می آیند!گویا که من از دنیایی دیگرم و آن ها تنها رهگذری ازدنیای همسایه اند و به زودی اینجا را ترک می کنند. و من،من ساکت و ثابتم. من همین جا در درون خودم نشسته ام و به رفت و آمد دیگرانی نگاه می کنم که شاید روزی برایم آشناتر از خطوط مشت گره کرده ام بودند،و اکنون؟اکنون تنها منم و خودم. خودم و مشتی که آرزو دارد بر جایی کوبیده شود ولی دلرحمیم باعث می شود آن را بارها و بارها بر خودم فرو بیاورم. دیگر منی وجود ندارد...در خود غرق شده ام و حتی مشتم هم به زیر آب فرو رفته است.


#Silk

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۹:۵۴
حریر حیدری